فیل مدیریت زمان

دیگر وقت آن رسیده است تا دیدگاه های جدید را در مورد مدیریت زمان جا باندازیم و این دیدگاه ها را گسترش بدهیم.
در این متن در مورد یک نگرش درست در مورد مدیریت زمان صحبت کرده ام تا بتوانیم این مفاهیم را بیشتر گسترش بدهیم.
این متن را حتما بخوانید تا با داستان فیل مدیریت زمان آشنا بشوید.

** سال ها قبل در یک شهر بزرگ مردی زندگی میکرد که یک فیل داشت.این مرد از طریق نمایش دادن فیلش به مردم کسب درامد میکرد ومعاش خود را میگذراند…بعد از مدتی که در آن شهر زندگی میکرد دیگر آن فیل جذابیت خودش را برای مردم از دست داد و آن مرد تصمیم گرفت که به یک شهر دیگر مهاجرت کند تا بتواند از راه آن فیل پول دربیاورد…یک روز بلاخره تصمیمش بر آن شد تا راهی آن شهر غریب شود.تا آنکه به یک شهر دیگر میرسد .

در آن شهر مردم هیچ وقت فیل ندیده بودند و وقتی میشنوند که فیلی به شهرشان آمده است و قرار بر این است که آن را ببینند خیلی خوشحال میشوند..و در نهایت به نزد آن مرد میروند تا آنکه از وی اجازه دیدن آن موجود عظیم الجثه را بگیرند.

از قضا آن مرد شب هنگام به آن مکان میرسد و خب طبیعتا هیچ چیزی در شب درست معلوم نیست و به آنها میگوید که با این وضع شما نمیتوانید فیل را مشاهده کنید. و اگر هم آن را ببینید هیچ چیزی از آن نخواهید فهمید که چه شکلی است باید حتما روز فرا برسد تا من بتوانم آن را به شما نمایش بدهم.

ولی مردم با کمال سماجت به آن مرد میگویند که ما حتماباید الان این فیل را ببینیم چون ما تابحال فیلی را از نزدیک ندیده ایم و برای ما خیلی جذاب است تا آن را هرچه زودتر مشاهده کنیم..و خیلی خوشحال میشویم تا به ما اجازه سوار شدن آن را بدهید .

مرد که از آنهمه اصرار مردم کلافه شد .. میگوید که من آن را حتما به شما نشان خواهم داد اما شما باید همراه من به آن مکانی که فیل در آنجا است بیایید چون من نمیتوانم آن را در این موقع شب به این مکان بیاورم…

باید این مسافت را با من طی کنید و نفر به نفر بروید و فیل را مشاهده کنید…

مردم این را قبول میکنند و نفر به نفر وارد اتاق میشوند…

• نفر اول که میرود میگوید که فیل خیلی شبیه بادبزن بود..
• نفر دوم که میرود میگوید که فیل شبیه ناودون بود..
• نفر سوم که میرود میگوید که فیل شبیه ستون بود…

مردم تعجب میکنند و میگویند چرا هر کسی فیل را میبیند از این موجود عظیم به نوعی برداشت میکند.؟! … و کم کم دلیل این موضوع را میفهمند که آن شب چون هیچ نوری وجود نداشته و مردم مجبور به لمس کردن فیل بودند هر یک به طوری برداشت خود را میرسانند..نفر اول که به گوش فیل دست میزده میگفته شبیه بادبزن بوده است.

نفر بعدی به خورتمش دست میزده و میگفته که شبیه ناودون بود…و یکی دست به دمش میزده و میگفته که شبیه طناب بوده…یکی دست به پاهاش میزده و میگفته شبیه ستون بوده است.

در واقع هر کسی که داخل میرفته و چیزی از ون فیل دیده بود به نوعی به به مردم تعریف میکرده…